هیس! پژوهشگران درباره «11 سپتامبر» حرف نمیزنند
«تو یک یهودستیز هستی!» این اولین پاسخی است که رسانههای عمومی و جریان اصلی سیاست در اروپا به هرگونه بحث و تحقیق درباره مساله تشکیل کشوری به نام اسرائیل میدهند؛ پاسخی که آنقدر سنگین است و مجازات حقوقی و اجتماعی هولناکی دارد که اساسا پژوهشگران و مورخین را از هرگونه تلاش برای بررسی وقایع جنگ چهانی دوم که مرتبط به اسناد مربوط به ادعای هولوکاست باشد، باز میدارد. این منع قانونیِ رسمی برای جلوگیری از انجام تحقیق و پژوهش، سقوط قاره اروپا به دوران پیش از روشنگری است؛ جایی که کلیسا حد و مرز استفاده از عقل را برای مردم و دانشمندان مشخص میکرد و حالا و پس از حدود 500 سال، قاره سبز مجددا به جایی رسیده که خردِ انسانی را برای دست یافتن به حقایق، ناکافی و حتی گمراه کننده میداند.
این بیماری اروپایی، بعد از یازدهم سپتامبر سال 2001 میلادی، رنگ و بوی آمریکایی هم به خود گرفت. جو رسانهای شدیدی که پس از وقوع حملات تروریستی به برجهای تجارت جهانی در نیویورک شکل گرفت و سوار بر موج احساسات وحشت زده و میهن پرستانه آمریکاییها شد، به قدری قوی و البته برنامهریزی شده بود که راه را برای هرگونه ایجاد تشکیک و تامل بیشتر درباره علت و عاملان وقوع این ماجرا میبست.
در همین فضا بود که اسلام و مسلمانان به عنوان بانیان تروریسم معرفی و تبلیغ شدند و دولت جرج دبلیو بوش هم به پشتوانه همین جو، اقدام به لشگرکشی نظامی به غرب آسیا کرد؛ ابتدا افغانستان و سپس عراق؛ دو کشور مسلمان که هیچ ارتباطی به تابعیت عاملین هواپیماربایی در آمریکا و وقوع ماجرای یازدهم سپتامبر نداشتند؛ چرا که همه هواپیماربایان، عربستانی بودند.
با گذشت چند سال از وقوع حادثه یازدهم سپتامبر و فروکش کردن فضای احساسی و هیجانی آن روزها که البته با سرخوردگی شدید مردم آمریکا از تلفات جنگ عراق همراه بود، شرایط برای انجام برخی پژوهشها و تحقیقات درباره ماهیت عملیات تروریستی 11 سپتامبر فراهم شد و چندین نویسنده و پژوهشگر به سراغ نگارش کتابها و تولید مستندهایی رفتند که همه آنها با دلایل گسترده و شواهد متقن نشان میدادند که قطعات پازل حادثه یازدهم سپتامبر، چندان هم جور نیست و برای رسیدن به حقیقت، نیاز به جستجو در جاهای دیگری غیر از گروه القاعده نیز هست.
اما مساله به همین راحتی نبود و بیماری اروپایی به سرعت در آمریکا هم سرایت کرد و هرگونه تحقیق و پژوهش درباره این مساله، با اتهامات و برچسبهایی نظیر «یهودستیزی» و «نژادپرستی» پاسخ داده میشد. هر محققی که با شواهد و دلایل قوی نشان میداد که ردپای سرویس اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در ماجرای 11 سپتامبر دیده میشود، با هجمه سنگین رسانهای روبرو شد و هر هنرمندی که اقدام به جمعآوری مدرک برای تولید مستند درباره نقش مستقیم مقامات اسرائیلی در این ماجرا داشت، از سوی رسانههای جریان اصلی آمریکا بایکوت شد.
«مایکل سپیرنگمان»، رئیس سابق بخش روادید سفارت آمریکا در عربستان یکی از این افراد است. او کتابی را تحت عنوان «ویزا برای القاعده» منتشر کرد؛ کتابی که خاطرات او را از الزام سفیر آمریکا به صدور غیرقانونی ویزا برای اتباع عربستانی که در ارتباط مستقیم با القاعده بودند، روایت میکند.
در بخشی از این کتاب آمده است: «باید به قانون مهاجرت و شهروندی و اسناد مربوطه وزارت امور خارجه توجه شود. در این اسناد آمده است که اگر شخصی که تقاضای ویزا می کند، نتواند بطور قانع کننده ثابت کند که به آمریکا رفته و برخواهد گشت و اینکه او ارتباط محکمی با کشور خود و یا کشوری دارد که در آنجا تقاضای روادید کرده است، باید از صدور ویزا برای او خودداری شود. اکثر متقاضیان نتوانستند توضیح بدهند که این افراد با چه اهدافی به آمریکا می روند و مقصد اصلی آنها کجاست. بدین ترتیب من از صدور ویزا برای آنها خودداری کردم. پس از آن، «جی فِرِرِس»، کنسول آمریکا مرا تهدید کرد که اگر از صدور ویزا برای آنها خودداری کنم، مرا اخراج خواهد کرد.»
پس از انتشار این کتاب بود که آقای سپیرنگمان به عنوان یک نیروی قانونشکن که ریشههای نژادپرستی و یهودستیزی دارد، از سوی رسانههای خبری مورد هجمه قرار گرفت و نهایتا هم علاوه بر اخراج، از سوی رسانهها بایکوت شد.
«کریستوفر بالین» دیگر چهره شاخصی است که به دلیل نگارش کتابی درباره ریشهیابی حادثه 11 سپتامبر به صورت رسمی از سوی شبکه خبری CNN آمریکا به یهودستیزی متهم شد. کتاب او که با نام «پاسخ به ابهامات 11 سپتامبر» منتشر شد، اسنادی از ارتباط مستقیم مقامات ارشد دولت اسرائیل با ماجرای عملیات تروریستی علیه ساختمانهای تجارت جهانی را روایت میکرد که نشان میداد صهیونیستها در جریان برنامهریزی این عملیات قرار داشتهاند و یا حداقل میتوانستند جلوی این مساله را بگیرند ولی این کار را نکردهاند.
پس از انتشار این کتاب، هجمه بسیار سنگینی علیه آقای بالین صورت گرفت و عملیات رسانهای علیه او تا جایی پیش رفت که حتی دعوت به تجمع در برابر محل زندگی او هم در دستور کار نهادهای مرتبط با لابی صهیونیسم در ایالات متحده آمریکا قرار گرفت.
البته ماجرای سپیرنگمان و بالین، تنها مشتی از خروار است. نگاهی به کتابها و مستندهایی که درباره حادثه 11 سپتامبر تولید شده نشان میدهد که یک سانسور شدید و البته ناگفته در جامعه آمریکا جریان دارد که مانع از بیان حقیقت از سوی اندیشمندان و پژوهشگران میشود. بهترین ابزار در این ماجرا هم برچسب «یهودستیزی» است که شرایط را برای مظلومنمایی صهیونیستها و در نهایت اعمال فشار به پژوهشگران فراهم میکند.
یازدهم سپتامبر را باید هولوکاستِ آمریکا نامید؛ نه از جهت شباهت به رویدادِ خیالیِ مورد ادعای اسرائیل در جریان جنگ جهانی دوم، بلکه از جهت تبعاتی که برای مردم اروپا و آمریکا داشته است. همانطور که هرگونه سخن گفتن از ابهامات در زمینه وقوع نسلکشی یهودیان در کورههای آدم سوزی در اروپا، با شدیدترین مجازات اجتماعی و حقوقی در این قاره روبرو میشود، بیان شبهات و ابهامات درباره ماجرای 11 سپتامبر هم با چنین سرنوشتی روبرو میشود؛ یعنی اخراج و تهدید و اتهام.
انگار آمریکا هم مانند اروپا قصد دارد به دوران تکفیر کلیسا بازگردد؛ البته این بار از سوی رژیم کودککُش اسرائیل.
مهدی خانعلیزاده – پژوهشگر روابط بینالملل
m.khanalizadeh@atu.ac.ir