از 23 تیر 1394 که نهاییشدن برنامه جامع اقدام مشترک…

از فیلسوفان «هیتلر» تا فیلسوفان «آشنا»
زمانی که در سال 1933 میلادی، یک کهنهسرباز با پشتیبانی عمومی به جایگاه صدراعظمی آلمان رسید و برخی اقدامات دیکتاتورمآبانه از خود به نمایش گذاشت، کمتر کسی گمان میکرد تا چنین فرد و چنین روش حکمرانی بتواند تا بیشتر از یک دهه بعد هم دوام بیاورد و قاره اروپا را به بلایی عظیم دچار کند.
اما «آدولف هیتلر» توانست این کابوس را به زندگیِ روزمره آلمانیهایی بدل کند که مجبور بودند تا اعدام هنرمندان، تبعید نویسندگان و خشونت بی حد و حصر علیه عموم مردم را طی سالهای صدراعظمی او – یعنی از 1933 تا 1945 – مشاهده و حتی با آن همراهی و همدلی کنند.
و این معجزهای بود که «فیلسوفان هیتلر» برای او و دیکتاتوریاش به ارمغان آوردند.
فیلسوفان هیتلر، عنوانی برای افرادی است که در شاخههای گوناگون علمی در زمان خود، جایگاه رفیعی داشتند و شهرت علمی و تخصصی خود را تا چنان مقامی بالا بردند که حتی پس از فروپاشی نظام نازی در آلمان و بازگشت چهرههای متفکر ضدنازیسم – مانند تئودور آدورنو، ماکس هورکهایمر، هانا آرنت و غیره – به این کشور، خدشهای به روند ترویجی اندیشههای آنان وارد نشد و همچنان از آنها به عنوان چهرههای برتر فلسفه، حقوق و جامعهشناسی در حوزه آکادمیک نام برده میشود.
وظیفه این متفکرین، مشروعیت بخشی به اقدامات و آراء هیتلر و زمینهسازی برای پیشبرد اهداف سیاسی او بود.
«کارل اشمیت»، حقوقدان پرآوازهای که هیتلر، «تقدیس استبدادِ نازی» در علوم دانشگاهی را مدیون فعالیتها و نوشتههای اوست، یکی از فیلسوفان هیتلر بود. اشمیت توانست با قلم و زبان سحرآمیز خود، فلسفهای برای اقدامات هیتلر در عرصه سیاست داخلی خلق کند که هم مشروع بود و هم جذاب. او مزایای «نژادپرستی» را با مضامین حقوقی به اثبات رساند و در تایید خط مشی ضدیهودی دولت نازی، نوشت: «به زبان آلمانی نوشتن، نویسندگان یهودی را آلمانی نمیکند؛ همانطور که پول آلمانی جعلی، جاعل را آلمانی نمیکند.»
اشمیت در آوریل سال 1939 و کرسی دانشگاهی خود اعلام کرد که «رایش (دولت آلمان) حامل نظم فکری جهانی تازه است… رایش بدون ترس از دخالت دولتها دیگر، قوانین خودش را وضع میکند.» همین رویکرد علمی – حقوقی اشمیت در تایید و توجیه اقدامات هیتلر بود که باعث شد تا روزنامه «تایمز» در همان زمان درباره او بنویسد: «در تاریخ آلمان، هیچ دولتمردی نتوانست تعریف دقیقی از اهداف برلین در اروپا ارائه دهد اما هیتلر این روزها به وسیله پروفسور کارل اشمیت، چنین کاری انجام داده است.» اشمیت از همان روزهایی که هیتلر در حال سبک و سنگین کردن ایدهاش برای سیطره بر کل اروپا بود، به «قانونگذار» او تبدیل شده بود.
اما اشمیت در این مسیر تنها نبود. چهرههای درخشان علمی دیگری نظیر آلفرد روزنبرگ، آلفرد بویملر، ارنست کریک و مارتین هایدگر – که از او با نام «ابرمرد هیتلر» یاد میشود – در آن ایام به «فلسفهتراشی» برای سیاستهای دولت نازی مشغول بودند. روزنبرگ، حس انتقامجویی مسموم هیتلر را با رسالتی فلسفی تزئین کرد و بویملر از اندیشههای نیچه که برای مردم آلمان بسیار مورد ستایش بودند، تفسیری نازیپسند ارائه داد. کریک دست به اصلاحِ قانونیِ نظام آموزش و پرورش آلمان با توجیهات فلسفی زد و نهایتا این هایدگر بود که به اندیشهی محدودِ هیتلر در آلمان، شهرت و مشروعیت بینالمللی اعطا کرد.
آدولف هیتلر اگر تنها یک سیاستمدارِ خشن بود، نهایتا توانایی برقراری یک حکومت توتالیتر بر پایهی استفاده از زور و خشونت را داشت اما هیتلر توسط همین فیلسوفان به عنوان فردی اندیشمند که میتواند نظم و آرامش را در جهان برقرار کند، معرفی شد؛ مردی که از دل تاریخ آمده تا با دنبالهروی از کانت، شوپنهاور، واگنر و نیچه، ملت آلمان را به سعادت برساند. هیتلر به کمک فیلسوفانش تبدیل به یک «منجی» شده بود.
…
«داری اشتباه میکنی کاپیتان!» این عنوان کلیپ کوتاهی است که در اولین روز از سال 1397 توسط مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری منتشر شد؛ مرکزی که از زمان حضور «حسامالدین آشنا» بر کرسی ریاست آن، همزمان تبدیل به اتاق فکر و اتاق عملیات دولتهای یازدهم و دوازدهم شده است.
همین مرکز بود که در روزهای آغازین دولتِ حسن روحانی، اقدام به تولید مستند «مادرکشی» کرد تا به سیاستهای ضدخودکفایی خود رنگ و بوی علمی – پژوهشی ببخشد؛ همین مرکز بود که متن سخنرانی دکتر آشنا در کنفرانس امنیتی تهران با عنوان «امنیت شبکهای» را تهیه کرد تا گفتگو با عربستان برای تقسیم حوزه نفوذ در منطقه و مذاکره بر سر منافع ملی ایران را یک رویکرد آکادمیک و تحقیق محور معرفی کند؛ و نهایتا همین مرکز سال 97 را با پمپاژ یک کلیپ به شبکههای اجتماعی آغاز کرد که در آن، راه برای اقداماتِ احتمالیِ غیرقانونی در حوزه سیاستگذاری کلان کشور، به صورت علمی و با گزارههای پژوهشی در سطح بینالمللی، موجه جلوه داده شده است.
در کلیپ «داری اشتباه میکنی کاپیتان!»، یک استاد دانشگاه ضمن روایت یک ماجرای تاریخی – که البته در صحت و سقم آن و همچنین ابعاد پژوهشی آن تردیدهای بسیار وجود دارد و بر طبق آنچه دکتر شهاب اسفندیاری، رئیس دانشگاه صداوسیما در پاسخ به این کلیپ نوشت، اساسا تحریف شده و غیرقابل استناد است – از سیاستهای کلانِ کشور انتقاد میکند و به صورت کاملا «علمی» خواستار تذکر و عدم فرمانپذیریِ نیروهای اجرایی کشور از این فرامین و قوانین میشود.
«جادهصافکُنی برای اقدامات غیرقانونی و فراقانونی»، برآیند نهایی این محصول جدید مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری است؛ یعنی «فیلسوفان آشنا» در این مرکز در حال نظریهپردازی و مشروعیتبخشی به اقدامات احتمالی دولت در سالهای آتی هستند که قرار است مانع از «سقوط» شوند؛ سقوطهایی از جنس اقتصاد، جامعه، فرهنگ و سیاست؛ همان آرمانهایی که «فیلسوفان هیتلر» نیز به دنبال آن بودند.
…
هیتلر در دوران زمامداری خود به دنبال استفاده از علم و پژوهش برای پیشبرد منافع ملی آلمان نبود؛ بلکه او به ابزاری برای مشروعیتبخشی به اهداف و رویکردهای خود نیاز داشت که فیلسوفان در اختیارش گذاشتند. چیزی که در سالهای اخیر از سوی مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری ایران دنبال شده نیز تلاش برای تطبیق «علم»، «پژوهش» و «اندیشه» با خواستههای یک جریان سیاسی و برای پیشبرد اهداف سیاسی آن است؛ نه ساختن سیاستِ کشور بر اساس پژوهشهای علمی.
فیلسوفان هیتلر در دهه 30 میلادی تلاش کردند تا سیاستهای او را علمی جلوه دهند و فیلسوفان آشنا در دهه 90 خورشیدی تلاش میکنند تا سیاستهای او را علمی جلوه دهند؛ البته همانطور که نقل مشهور دربارهی تکرار تاریخ میگوید: بار نخست تراژدی و بار دوم، کُمدی.
پینوشت: استفاده از لفظ فیلسوف برای فعالان در مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری، صرفا نوعی آرایه ادبی برای نزدیک کردن مفاهیم تاریخی به روایت امروزی است. طبیعتا بدیهی است که مشابهتسازی حقیقی میان شخصیت تاریخسازی مانند «مارتین هایدگر» با فعالان این مرکز، حتی برای مزاح هم شایسته و پسندیده نیست.
مهدی خانعلیزاده – پژوهشگر روابط بینالملل
m.khanalizadeh@atu.ac.ir
This Post Has 0 Comments